نوشته شده توسط : reza

مجموعه شعر
رويای شب های خيس
اثری از: محسن ربانی

;
اين مجمعه شعری رو تقديم ميکنم به پدر و مادر عزيزم
و
به زيباترين ترانه زندگيم مهسا

رويای شب های خيس
(شعر)
محسن ربانی

رويای شب های خيس
شاعر و نویسنده : محسن ربانی

بيوگرافی
محسن ربانی متولد سال 1369 از شهرستان
تنکابن است وي از آغاز دوران کودکی به
نویسندگی علاقه خواستی داشت وي در دوران
تحصیلات دوره دبستان و راهنمایی توانست
خود را در جایگاه خاصی قرار دهد فعالیت
حرفه اي خود را از سال هاي آغاز دوره
دبیرستان شروع کرد و به دلیل درایت و لیاقت
خود از سوي نهاد ریاست جمهوري بطور رایگان وارد دانشکده فنی و حرفه اي سما شد و به تحصیل در
رشته فیلمسازي پرداخت دوران پایان تحصیلات در رشته فیلمسازي مقارن با دوران دیپلم وي در دبیرستان
در رشته علوم انسانی شد ایشان پس از اخذ دیپلم و فوق دیپلم فیلمسازي وارد دانشگاه فنی مهندسی شدند
و هم اکنون در رشته مهندسی کامپیوتر مشغول به تحصیل هستند
امتیازات نویسنده
عضو شوراي نخبگان استان مازندران و اتاق فکر فرمانداري
عضو شوراي انفورماتیک کشور
کسب دیپلم افتخار در 2 سال پیاپی در رشته فیلمسازي
کسب عنوان بهترین نویسنده در جشنواره ملی حجاب 1387
کسب دیپلم افتخار بعنوان جوان ترین شاعر برگزیده کشور در سال 1387
عنوان بهترین شاعر در جشنواره زنبق دانشجویی استان گیلان در سال 1388
کسب رتبه برتر فیلمنامه نویسی پلیس در سال 1390

دلم دیوانھ ی توست
در خلوت دلم ، در ھمنشینی با غمھا ببین کھ چگونھ میریزد اشک از این چشمھا
این چشمھای خیس ، ھمان چشمھاییست کھ تو خیره بھ آن بودی در لحظھ دیدار
میفھمی معنای دلتنگ شدن را ، میفھمی معنی انتظار را؟
نھ ! دلتنگی آن نیست کھ مرا اینگونھ محکوم بھ سکوت کرده است
انتظار آن نیست کھ اینگونھ مرا محکوم بھ بیقراری کرده است
خیالی نیست ، من ھمچنان با خیال تو سر میکنم پس بیخیال....

(درخت آرزو)
بر فراز رودخانه بی نهایت
تنم درخت آرزو ها شناور است
بر آن سوار میشوم
نمی دانم مقصدش کجاست
شاید مرا بتو برساند
که همه ي آرزوي منی

(شب و سیاهی)
شب بود و سیاهی
عشق است و دو راهی
در باور من هیچ
جز قاب نگاهی
و اندر دل من نه
جز شکوه و آهی
کردي گذر از من
من رو به تباهی

(تنهایی)
شب و تنهایی و راز و نیازي
شکوه لحظه هاي سرفرازي
تو با آن چشم دل فریب
دلم را گاه گاهی می نوازي

(ویرانه ترین ویرانه)
کاش میشد با صداي خسته ام یک خانه ساخت
از نگاه سرد من تا چشم تو افسانه ساخت
کاش میشد قصه لیلی و مجنون را نخواند
مثل مجنون لیلی بیچاره را دیوانه ساخت
کاش میشد شعر را نگاه تازه دید
بی کسی را هم براي قلب ها بیگانه ساخت
کاش میشد حرف ها زد با صداي بی صدا
با کلوخی از محبت قلب را کاشانه ساخت
کاش من.او.ما.شما یک قصه بی پرده بود
بی وفایی را براي عشق ها ویرانه ساخت
این همه اما اگر شاید میان ما نبود
ادعا را مثل قو مردانه ساخت
کاش در بی همدلی تاریکی عمق وجود
می شد از مهتاب سو سوزن دل پروانه ساخت

(جدایی)
غروب دلتنگی بود
خورشید گریست
و تلاطم سرخابی انوارش
سایه ي محو کشید
و با خطی از امواج
بر پیشانی دریا نوشت
سوگند به عشقی که
جدایی گل هاي بوستان زندگی را
پر پر می کند

(یادگاري عشق)
تازنده هستم در نگاهت
هیچ ندانستم کیستم من
روزي بیادم افتی اي ماه
آن روز دیگر نیستم من
آن روز گریه مادر من
غمگین تر از ابر بهاري
تو می نویسی سرانگشت
بر خاك گویم یادگاري

(سکوت دفتر من)
تو شب ابري و بی ماه اسم پاکت مثل بارون
می باره رو تن خستم می باره رو گل و گلدون
تو هم میمونی که یک روزي مثل آرزو شکفتی
تو سکوت دفتر من شعر عاشقونه میگفتی
واسه اسم تو حقیره هر چی واژه تو شعره
مثل آسمون بزرگی قلبت از نژاد دریاس
عطر و اسم تو باید گل مریم بنویسم
واسه زخم روي قلبم تو رو مرهم بنویسم

(براي آشناي جدید)
الهی در دل ما جا کند عشق
دل عاشق نصیب ما کند عشق
دعایی از من و آمینش از تو
الهی خوب با ما تا کند عشق

(فراموشی)
یادته اون شب زیر بارون
بهم گفتی دوستت دارم فراوون
یادته اون شب کنار برکه آب
بهم گفتی قشنگی مثل مهتاب
حالا چی شد جدا شدي؟
مثل غریبه ها شدي؟
دیگه سري بما نمیزنی؟
گم شدي کیمیا شدي!
نکنه فراموشم کردي
رفتی و با غصه هم آغوشم کردي
تو که میگفتی عشق برات یه رویاست
دلدادگی از تمام اعماق دلهاست
تو که میگفتی ترك برات معنی نداره
حالا دیدي کی بی وفا می شه؟
در حین سادگی مثل غریبه ها میشه؟
عیبی نداره عشق من
دعاي من به راه تو
گریه نکن اشکی نریز من راضیم با یاد تو

(آشناي گل یاس)
اي آشناي بی کسی
تنها بیا با من بمان
در این نگاه با وفا
من آشناي خسته ام
در آن چشاي آشنا
من عاشق گمگشته ام

(فال حافظ)
هیچ کس اشکی براي ما نریخت
هر که با ما بود نیز از ما گریخت
چند روزي است حالم دیدنیست
گاه بر روي زمین زل میزنم
گاه بر حافظ تفال می زنم
حال هم حافظ که فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاري داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

(کوتاهی)
سکوت میکنی چرا؟
از این زمانه خسته اي؟
بساط عاشقی چرا؟
براي راه بسته اي
نگو بدون همنفس نمی شود ز عشق گفت
قصور از دلت بود که غمگین نشسته اي
به آسمان چه بنگري
پرنده شد ز باورت
توئی که بال عاشقی، به بد دلی شکسته اي
ز پنجره برون برو براي باغ،کوچه شو
چرا صداي زندگی به روي خانه بسته اي؟
نگاه گرم ماه را
براي خانه سایه کن
و گر بخود جفا مکن
ز بند غصه رسته اي........

(سکانس آخر)
یادته سکانس پارك روي اون نیمکت؟
برداشت اول سه دو یک، حرکت!
یادمه انگار تو هم به من دل بسته بودي
از این بازي زیر پوستی خسته بودي
به تو گفتم دیگر جاي طفره نیست
بگو این حسی که به تو دارم یکطرفه نیست
یادمه نگاهت پر از مونولوگ شد
لبخندي که زدي آخرین دیالوگ شد
قصه قشنگ مون رفت و رسید به تیتراژ
من با یاده تو موندم همین طوري هاج و واج
بعد از اون شب دیگه مثل سابق نشدي
دیگه با نگاهت با من صادق نشدي
من نقش اول بودم تو هم نقش مقابل
تو نقش اول شدي من شدم در مقابل
تا که یه روز تو رفتی با بازیگر مهمان
منو تنها گذاشتی با سایر بازیگران
قصه مون تموم شد گرچه ناتموم موند
آرزوم داشتند بود، گرچه آرزو بود

سناریوي این فیلم بازم جایی کار داشت
بازي تو گرچه جایزه اسکار داشت
سیمرغ دل تو پرواز کرد و رفت
یه قصه دیگه رو آغاز کرد و رفت

(حسرت بهار)
با تو در این ازدحام در دل این شهر
با تو فقط می توان به اوج ها رفت
با تو فقط می شود از تب و تاب رفت
با تو فقط می شود از عشق غزل ساخت
با تو فقط می شود از حسرت بهار
تا ته نهال اشتیاق رفت
با تو فقط میشود از هیچ ، از سکوت
تا بسوي زمزمه و قلیل و قال رفت
با تو فقط می شود از نیمروز گرم
تا خنکاي نسیم بیقرار رفت

(سوختن عشق)
برگ پاییز که رفت زیر پا
خش خشی کرد و آمد یک ندا
که من برگ پاییز خشک شده ام
سایبان عشق بودم و گم شده ام
عشق من مرا ناچیز خواند
ولی من سوختمو زیر پا له شده ام

(دلم تنهاست)
دلم تنهاست اي تنها ترینم
زداغ عشق تو رسوا ترینم
گرفتار غمم هر روز و هر شب
پس از تو تا ابد تنها ترینم

(آرزو)
......... آرزو یعنی: زمزمه کردن با تنهایی
........ آرزو یعنی: همرا شدن با کاروان رویایی
........ آرزو یعنی: پرواز شوق انگیز دل از زمین
........ آرزو یعنی: انباشته شدن دلنوشته ها در دفتر خاطره ها

(گریه هاي دلتنگ)
تا کجاي قصه ها باید ز دلتنگی نوشت؟
تا به کی بودن بازیچه دست سرنوشت؟
تا به کی با ضربه هاي درد باید رام شد؟
یا فقط با گریه هاي بی قرار آرام شد؟
بهر دیدار محبت تا به کی انتظار؟
خسته ام از زندگی با غصه هاي بی شمار

(نفرت)
باید شکست سکوت اي شباي تارو
از دل گرفت تلخی زهر انتظارو
باید غمو کشید به صلابه نفرت
بیگانه شد با درد تنهایی و حسرت....
www.ParsBook.org
کلیه پیشنهادات و نظرات خود را به آدرس:
Mohsen0964@yahoo.com
nashrehakim@yahoo.com
و یا با شماره هاي:
09119920964
09399775141
در میان بگذارید


داغ کن - کلوب دات کام کسب درآمد با جستجو در گوگل
کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , شـــــــــــــعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 534
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : شنبه 13 اسفند 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: